۲۵ مهر ۱۳۹۰

رضا دیگر نمی‌خندند، یاری‌اش کنیم

سرگذشت یک زندگی تکان دهنده
رضا دیگر نمی‌خندند، یاری‌اش کنیم
به نقل از سلامت نیوز؛ دنیای غریبی است آقا ... در این مملكت عده ای 3000 میلیارد اختلاس می كنند و كمی آنطرف تر "رضا" در عنفوان جوانی بخاطر بی پولی از درد به خود می پیچد. آقای رئیس جمهور در ابتدای مهرماه از دانش آموزان پرسیده : اگر بجای رئیس جمهور بودید چه می كردید؟ ... و دختر رضا در جواب این پرسش نوشته است : اگر بجای آقای رئیس جمهور بودم، اولین كارم این بود كه دست و پای پدرم را به او پس می دادم!
دخترك امروز از من پرسید:‌ یعنی نامه ام را می خواند؟! ... و من نتوانستم جوابش را بدهم.رضا 39 سال سن دارد. دو سال قبل بر اثر سانحه برق گرفتگی (11000 ولت) به فلاكتی گرفتار آمد كه در عكس می بینید ... همه چیز از آخرین روز از اولین ماه سال 88 شروع شد، رضا کیکاج نژاد، کارگر شرکت سامان محیط که کار تولید آسفالت و اجرای رویه جاده‌ها را به کارفرمایی سینا گلزاری برعهده داشت. هنگامی که در حال تخلیه آسفالت‌ها در محل مورد نظر بود به علت شکم دادگی سیم‌های برق 33 هزار ولت کنار جاده ناگهان اتاقک کامیون به برق فشار قوی کنار جاده اتصالی می‌کند، لرزشی سخت او را در بر می‌گیرد و بر اثر شدت فشار برق گرفتگی به میان جاده پرتاب می‌شود.
چشمانش را در بیمارستان اندیمشک باز می‌کند، آنجا ماندگار نمی‌شود و به بیمارستان طالقانی اهواز منتقلش می‌کنند و بعد از سه روز او را با پزشک و پرستار و با هواپیما به بیمارستان سوانح سوختگی امام موسی کاظم(ع) اصفهان منتقل می‌شود.رضا کیکاج نژاد بارها و بارها در بیمارستان تحت عمل‌های مختلف جراحی قرار گرفت، در این اعمال جراحی که برای قطع اندام‌ها و ترمیم حفره‌های عمیقی که درست به شکل قرینه در زیر بغل‌ها، پهلوها، زیر زانوها و سمت کلیه‌ها او ایجاد شده بود حداقل ده بار بیهوشی عمومی را تجربه کرد و بعد از آن نیز برای شتسشو و کنترل عفونت اندام‌های تحتانی یک بیهوشی دیگر را نیز تجربه کرد، ساعد دستان راست و چپش و پای راست و چپ او قطع شد تا او زنده بماند. اما کاش این ماجرای تلخ به همین جا ختم می‌شود، غم سنگین چشم‌های رضا کیکاج نه از نداشتن دست و پا که از نامهربانی‌های عدالت است.
دل او که در کوچه پس کوچه‌های انتهای خیابان سینای اندیمشک به همراه همسر مهربان و دو فرزندش زندگی مستاجری را می‌گذارنند در آن ایام سخت، خوش بود به دیه‌ای که قرار بود بر طبق حکم دادگاه که اداره برق و رضا کیکاج نژاد را هر کدام به میزان سی درصد و کارفرما را به میزان 40 درصد مقصر این حادثه اعلام کرده بود به او و خانواده‌اش تعلق بگیرد.
اما شرکتی که رضا سلامتی‌اش را در آن از دست داد به حکم اعتراض کرد و با پیگیری‌های فراوانی که کرد، بعد از دو سال از گذشت حادثه و زمانی که هر دو طرف، یعنی کارفرما و همچنین اداره برق نواقص خود را برطرف نموده‌اند، رضا کیکاج 100 درصد مقصر شناخته ‌شد. بله، شركتی كه رضا در استخدامش بوده توانسته خود را از پرداخت خسارت به او رها سازد... آنها راههایی را بلد بوده اند كه (رضا) هنوز هم به درك آن نرسیده ... است.در این دو سال چه بر خانواده رضا رفت ؟... وقتی كه 11 عمل جراحی را شاهد بودند ... بخدا سوختند. همه شان سوختند ... مثل رضا
پدرش كه كارگر بازنشسته راه آهن است تنها مایملك اش از این دنیا كه در یك خانه دو اطاقه خلاصه شده بود را فروخت و خرج فرزندش كرد و خودش به فلاكتی باور نكردنی به اجاره نشینی در دورترین نقطه شهر رفت. پیرمرد، حالا مجبور است در خیابان های شاهین شهر و با اتومبیلی كه همشهریان از سر دلسوزی در اختیارش می گذارند بدنبال مسافر بدود بلكه از پس مخارج درمان دردهای فرزندش كه زیر گوشش ناله های جگرخراش می كند برآید ... اما نمی آید.
كلیه های (رضا) دارد عفونت می كند. عروق اش تاب گردش خون از دست می دهند. استخوانهایش مرتب رشد می كنند و از زیر پوست بیرون می زنند ... آنوقت وقتی در روزنامه می خوانم كه در این مملكت افرادی 3000 میلیارد تومان اختلاس می كنند آنهم درحالیكه (رضا) پول خرید 4 دانه كپسول ضد چرك را ندارد، جان به سر می شوم.باری ... دولت فخیمه در ارتفاعات و قلل گام می زند و از مدیریت جهان سخن می گوید اما (رضا) در پست ترین نقطه عمیق زندگی، پایی ندارد تا زندگی ساده خود را گام بزند و زندگی محقرش را مدیریت كند. آقا ... كجا داریم می رویم ؟
دانشكده توانبخشی تهران برای پروتز دست و پای رضا فاكتور صد میلیونی صادر كرده و مدیر بهزیستی قول داده اگر مسئولان بالاتر قبول كنند 2 میلیون تومان آنهم پس از طی مراحل قانونی و بلند و كوتاه شدن آدمی مثل رضا كه پا ندارد (شاید) به او كمك نماید.
بسیار خوب، این از كرامت دولت كریمه، دولتی كه می گویند رئیس جمهور محترمش برای رفاه مردم شبها خواب ندارد. به آمریكا می رود تا حقوق امثال رضا را از شكم استكبار جهانی استیفاء نماید... اما می پرسم ما – مردم – در كجای این قصه قرار داریم؟ مایی كه مسلمانیم و درد و رنج آدمیان را با عینك نوعدوستی قواره می كنیم.
همسر رضای 31 ساله فرهنگی است، او فداکارانه در این دو سال هم پرستار همسرش بود و هم نان آور خانواده‌، این همسر مهربان می‌گوید برای خودم هیچ نمی‌خواهم تنها امیدم و تلاشم این است که همسرم روی پای خود بایستد. تلاش همسر و پدر رضا تهیه هزینه پروتزهایی است که شاید با وجود آنها بتوانند بار دیگر لبخند را بر لبان همسر و فرزند خود ببینند، اما افسوس...
هنگامی که خواستم از رضا کیکاج عکس بگیرم به جای مسئولین خجالت کشیدم و در دل هزار بار آرزو کردم که روزی این همسر و پدر را با لبانی خندان و ایستاده بر دو پا هرچند مصنوعی باشد ببینم، مگر نمی‌شود من و شما هر کدام به سهم خود کمکی کنیم برای التیام این زخم عمیق که هزینه ای بالغ بر 100 میلیون تومان دارد، شاید دوباره رضا بخندند با همت هموطنان ما...با شما هستم : حاج آقا... حاج خانم ... آیا می توانید یك گل لبخند به دختر بچه ای كه پدرش دست و پا ندارد هدیه كنید؟
رضا می گوید : بنویس من از كسی پول نمی خواهم... اگر كسی قصد كمك دارد هزینه پروتز دست وپایم را بپردازد تا وقتی دخترم در عالم بچگی می پرسد : پس كی دست و پایت برمی گردند تا مرا مثل بچه های دیگر به پارك ببری؟... جوابی داشته باشم.
این روزها، رضا، در آغوش كشیدن فرزندش را یك (رویا) می داند. بیائید به رویای ساده (رضا) جامه عمل بپوشانیم.
به قدر مسلمانی خود ...
دوستان عزیزی که مایل به کمک هستند میتوانند کمک های نقدی خود را به شماره کارت 5894631203295555 بانک رفاه به نام رضا کیکاج نژاد واریز کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر